ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
وقتی به کسی می گویی عاشقش هستی خود را به خطر
می اندازی ، به او متعهد می شوی ، در واقع به او می گویی:
(( فریب جسم تو را نمی خورم ، هدفم خود تو هستی ، جسم تو
ممکن است پیر و فرسوده شود ، ولی من خود تو را دیده ام ،
وجود بدون جسم تو را ، آن قلب وجود تو را دیده ام ، قلبی که
کانون ملکوت و الوهیت است ))
از آچاریا ، فیلسوف هندی
یکی از فوایدی که اینترنت برای من داشته این بوده که تونستم با
افراد زیادی حرف بزنم ( چت کنم ) و بتونم از افکار و ایده هاشون
با خبر بشم ... در مورد عشق ، این مجحول بزرگ زندگی ، هر
کسی یک سرگذشت و یه نظرای خاص خودشو داشت. به نظر
من اکثر اونا رو در 3 حالت کلی میشه تقسیم کرد . این نوشته
ها حرفای آدم های مختلفه که از احساسشون و نظرشون در
مورد عشق گفتن . ) البته این عشق ، عشق واقعی نیست ،
فقط یک آشنایی سطحی و احساسیه که ما به غلط اون رو عشق می نامیم ) . من هم برای هر نوع یه تیکه کوچیک شعر
نوشتم . میدونم که هزاران نوع دیگه هم هست ولی این 3 نوع
برای من جالب تر بودن..
::::::::::::::::::::::::::::::::
نوع اول:
داری پیش میری ، قدم به قدم ، روی جاده باریک و روشن زندگی.
فکر میکنی داری به آرزوهات میرسی . ... . که یه دفه ...... یه نور
خوش رنگ از بالا سرت به سمت تو هجوم میاره (عشق ) .... یه
لحظه ، یه آن ........ ولی تو خودت رو توی سایه اون نور پیدا
میکنی....... بعد ..... پاهات به زمین چسبیده ، سرت گیج میره ،
حالتت عوض میشه .......و تو.......... سقوط می کنی ، سخت ، با
تمام وجودت ... حتی زمین خوردنت رو هم نمیتونی کنترل
کنی................ زمین هنوز زیر پات داره میره ، تو ثابتی ، ثابت.
همیشه ، خورشید (معشوق) به همه نور میده ولی به تو نه ..... تو
میری جلوش ولی تاریک میشه......... باز هم پاهات به زمین می
چسبه ، سرت گیج میره ، می افتی ..... سختتر ، محکم تر ، بد
تر..........
گیج و منگِ ماتم در سایه بودن
دل اسیرِ نور این خورشید تابان
بر همه اطرافیان تابد ،ولیکن
در برایم ابر تاریک و سیاه آید
ابر نفرت، ابر خشم ، ابر کینه ، ابر سوزنده اخم
من چه کردم ، من چه بد کردم نمیدانم
هر چه در پیشین خود کنکاش میکردم نمی فهمم
این همه سوز و جزا از بهر چیست
من گنهکارم ؟ گناهم را نمی دانم............
:::::::::::::::::::::::::::::::::::::
نوع دوم :
از همون لحظه ای که دیدمش یه حس عجیب تمام وجودمو
گرفت..... دلم می خواست هیچ وقت از اونجا دور نشه ....
همیشه همون جا با هم بمونیم ..... تکون نخوریم...... ولی
نمیدونم چرا نمیتونم این احساس رو راحت قبول کنم .......یک کم
ازین حالت میترسم...خیلی قشنگه..........در حالی که خیلی
آرامش بخشه ولی یه شور خاصی داره ........ آدم همش میخواد
به خودش بپیچه .......نمیشه تشریحش ( توصیفش ) کرد ......
امکان داره اون هم همین حس رو نسبت به من داشته باشه ؟
خدا کنه .......
با نگاهی ساده بر جان و تنم می بینم
رنگ دیوار دلم ساده شده
رنگ خونین از شور
حس ناآشنای دیگری دارم
در خودم می پیچم
دل عجب معرکه ای بر پا کرد
وای
روح من تاب اسارت دارد ؟
:::::::::::::::::::::::::::::::
نوع سوم :
هر کسی رو که نگاه میکنی یکی رو دوست داره ،به یکی عشق
می ورزه
....... من هنوز کسی رو پیدا نکردم ...... هیچ حسی نسبت به
اشخاصی که هر روز می بینمشون ندارم .... برام سخته .........
گاهی وقتا دلم میخواد یکی رو پیدا کنم که دوستش داشته باشم
ولی هرچی می گردم بی فایدست ...... گاهی وقتا دلم میخواد به
یکی عشق بورزم ولی هیچ کس نیست ، هیچ کس.......... یعنی
بالاخره منم میتونم پیداش کنم؟ کی؟ کجا؟
به زمین مینگرم ، نورانیست
به هوا چشم گشودم ، همه نور
همه جا روشن از آن مِهر سپید
من ولی بی نورم
در بن چاهِ رهایی از دل
دور از آن جشن و سرور
گوشه ای تاریک و تنها مینشینم
گوش بر آهنگ و رقصِ دل اسیران میدهم
این چه اعجوبه ای از درد و خوشیست ؟
من نمی فهمم ، نمی فهمم
کاش من هم مثل آنها بودم
::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
تا اینجا شعراش مال من بود
::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
و نوعی دیگر (( از دیدگاه ـ بهناز قهرمانی- )) :
مینویسم از تو
از تو ای شادترین
تازه ترین نغمه عشق
تو که سرسبز ترین منظره ای
تو که سرشار ترین عاطفه را
نزد تو پیدا کردم
و تو که سنگ صبورم بودی
در تمام لحظاتی که خدا
شاهد غصه و اندوهم بود
به تو می اندیشم ...
به تو میبالم ...
و از تو میگیرم
هرچه انگیزه درونم دارم
من شباهنگام
آن دم که تو را نزد خودم می بینم
بهترین آرامش
بر ترین خواهش و احساس نیاز
در دلم می جوشد ....
روز ها می گذرد
عشق ما رو به خدایی شدن است
رو به برتر شدن از هر حسی
که در این عالم خاکی پیداست
دوستت میدارم
از همین نقطه خاکی
تا عرش
دوستت میدارم
از زمین تا به خدا ........
:::::::::::::::::::::::::::::
و تو شاید نوع دیگر باشی
نوع برتر از تمام عاشقان
شور و احساسی دگر
من نمی دانم ، شاید...
عشق تو از روح من خالص تر است
شاید .......
ببخشید که زیاد شد ، پوزش
بهراد
سلام دوست عزیز خیلی خوشحالم که این وبلاگ رو پیدا کردم واقعا نوشته هات قشنگ هستند ..... منتظرم آپدیت کنی
حرفات هنوز خامه اما خیلی با حرفای پخته فرقی نداره! چون مهم حرف نیست. مهم تجربه است. عاشق باش اما برای خودت!
وبلاگ عاشقانه ای دارید . امیدواریم که به عشق حیقیقی بپیوندید. موفق باشید.به وبلاگ بنده نیز سر بزنید.
سلام. نمیفهمم تو چی نوشتی! یعنی نمیفهمم کی هستی؟ اصلا به من چه!