سکوت

سکوت، سرشار از سخنان ناگفته است؛ از حرکات ناکرده، اعتراف به عشق‌های نهان و شگفتی‌های بر زبان نیامده.

سکوت

سکوت، سرشار از سخنان ناگفته است؛ از حرکات ناکرده، اعتراف به عشق‌های نهان و شگفتی‌های بر زبان نیامده.

شاکی

- چرا به من نگفتی؟ 

= گفتم ... نفهمیدی !

- نه ... تو نگفتی که برای چی داری میپرسی !

= خودت گفتی برگردی میخوای جدی باهاش حرف بزنی ...

- گفتم دوستش ندارم!

= انتظار داری وقتی این رو میگی برگردم بگم "نه...صبر کن ما با هم آشنا بشیم ببینیم چی میشه؟" 

- تو میدونستی این کارم از روی تنهایی بود ...

= [لبخند] اگه میخواستی میتونستی تنهاییت رو با من پر کنی نه اینکه با اون حرف بزنی! 

- اون آخه حرفش رو زده بود ...

= پس برات فرقی نمیکرد ... فقط یکی باشه که حرفش رو زده باشه!

- نه ... خوب اگه تو ..

= من همین الانش هم چیزی بهت نگفتم ... تو شروع کردی ! 

بلند شد و شن هایی که به پشت لباسش چسبیده بودن رو تکوند . . . به افق خیره شد  ... 


= درد من و تو تنهایی و بی کسی و این چیزا نیست ... طمع کردنه ... اینکه میسنجیم سود داره یا نه ... ولی همیشه جواب نمیده! ... الان هم برای این حرفا دیره ... پاشو بریم ... منتظرمون هستن ... دلم نمیخواد پشت سرمون حرفی باشه...


پ.ن: تصویر سازی ذهنی از روی بیکاری ...

پ.ن.2: این مدل دیالوگ سازی ها رو دوست دارم ... جون میده برای تمرین فن بیان :))


بیا با هم بازی کنیم ...

میخواهم پیشنهاد دهم رشته ای بنا نهند به نام جراحی زیبایی زبان کوچک. این روزها همه دوست دارند زبان کوچک خود را به دیگران نشان دهند ... حتی گاهی افراد آنقدر به دیگری فشار می آورد که زبان کوچکش را ببیند. این عمل گاهی به دید و بازدید زبان کوچک ها می انجامد.

 وقتی میخواهی زبان کوچکت را به کسی نشان دهی باید دهانت را تا نهایت نزدیک به جر خوردن باز کنی و آنگاه صدایت را بی اندازی در حلقومت و صدایی بزرگ در بیاوری که به آن حرکت می گویند داد زدن.

 وقتی میگویند فلانی داد زد یعنی یارو زبان کوچکش را نشان "داد" و پوز طرف مقابل را "زد" از جنبه ی زیبایی زبان کوچک و بلندای صدای حلقوم، چون همیشه بازی که شروع میشود صدای حلقوم بلند تر میشود تا جایی که دیگر تنها یک صدا می آید و بعد بازی تمام میشود. این روزها مد شده دیگر ... هرجا میروی زبان بازی میکنند ... سر کار، دانشگاه، بقالی، قصابی، خونه، مهمونی، دوست، آشنا، حتی دوستای قبلی دوستای دوستان با دوستان ... 

فکر کنم المپیک زبان بازی هم نزدیک است چون همه سخت در حال تمرین هستند ... 

من هرگز از این بازی خوشم نمی آید ... آدم سرگیجه میگیرد ... ولی مربیانم میگویند استعداد خوبی در این بازی دارم ... تازگی ها سعی میکنم تنها بیننده باشم ... یه پاکت تخمه آفتابگردان خام میگیرم مینشینم به تماشای زبان بازی ها ... هم بازی خوبی نیستم دیگر ... 

به این نتیجه رسیده ام که زبان کوچک یک چیز خیلی خصوصی است ... کسی نباید ببیندش ... بقیه هم که میخواهند نشانم بدهند من نگاه نمیکنم دیگر ... زشت است ... بد است ... آدمیزاد است بالاخره ... دگرگون میشود اندیشه هایش ...


پ.ن. گاهی وقتی چیزی نمیگویی به این معنی نیست که زبان کوچک نداری ... شاید به نظرت کیلوکالری هایی که باید مصرف کنی برای این بازی ارزشش از آن آدم یا حرف هایش بیشتر است!

شبانه

گاهی ... کوچکترین چیزی ... پیش می آید و نمیگذارد خستگی تلنبار شده ی چرکینی که از همان سپیده دم  ... همان گاه که میخواستی از تخت بیرون بیایی ... تا همین نفس ... که دلت بهانه ای میخواهد برای لمس نرمی خنک زیر بالش ... از جانت بیرون برود ! گویی تنها یک پیام یا ... یاد آوری ... یا هرچه فکرش را بکنی یا نکنی ... نمیگذارد ! و همان گاه که ساز کوک میکنی برای رساندن هوای خنک شبانه و رام  از پشت پرده های رقصان پنجره ای نیمه باز به ژرفای ریه های خاک آلود و کهنه ات ... آری همان گاه ... ناگاه تیزی ِ زبر و خشکی را زیر کلافگی خاردار و گردنکش خیال بافی هجوانگیزت میسودی و می یابی که باری ست گران بر گرده ی ناتوان دلخوشی هایت.

انگار نمیخواهند بگذارند آسودگی ِ دمی تنها به خویش بودن را بچشی ... چنان می شکافندش که گویی از همان نخست پاره بوده !! دوختنی هم نیست ... جر خورده !! 

تا می آیم خوشی ناچیزی در کلاف اندیشه هایم بپرورم ... دشنه در دست بر سر دل گرمی هایم میریزنند و به تاراج میبرندش ... این همه آدم ... این همه خیال ... با این چند دقیقه آرامش من چه کار دارید؟ دلتان نمیسوزد ؟! ببینید چقدر کوچک و ناز است ... بگذارید باشد ... نترسد از آمدن و ماندن ! به خدا گناه دارد ... گناهش هم این است که کارش به من افتاده! 

خسته ام ... آغوش گرم آرامشم را میخواهم ... سر بر بالینش تا سپیده دم بیاسایم ... انگشتان چموشش زیر گرمای مهر نگاهش بر جان صورتم بتازد ... رامم کند ... آرامم کند! ... خودم را ... جانم را ... دنیایم را ... ... ...