سکوت

سکوت، سرشار از سخنان ناگفته است؛ از حرکات ناکرده، اعتراف به عشق‌های نهان و شگفتی‌های بر زبان نیامده.

سکوت

سکوت، سرشار از سخنان ناگفته است؛ از حرکات ناکرده، اعتراف به عشق‌های نهان و شگفتی‌های بر زبان نیامده.

.

حیلت رها کن عاشقا ...


از خود که گذر کنی دیگر نیازی به اظهار و تظاهر نداری ... میفهمی که هیچ هم نیستی ... چشم میبندی، دست گره میزنی، به بوی یار، مدهوش، از خود بیخود پا بر هرجا که او بخواهد میگذاری ... دیگر نه نفسی هست نه خویشی نه وجودی، همه جان معبودی ... تا شاید تو را برگزیند و در راه اندازد ... و چه ساده تمام این راه را هر روز میشنیدی و تنها لبخند میزدی و خویش را میپرستیدی ... لایقم کن ... مستانه ام کن ... بیگانه ام کن و ببر ... چقدر باید شکست و خرد شد تا دید! 

چه آسان دشوار است ... در کدام کلام بگنجانمش ؟ ... لال باید شد ...!

.

بی تو بیتابم ... اما باتو ... نمی شود ...


پنج - ده تمام ...

از اول هم قرارمون ده بود ولی سر پنج بازخرید کردیم ... و مرخصی اجباری ... و حبس ... و ... نمیدونم چرا هنوز هم دارم میشمرم  ... ده ... ده!! ... ده؟ ... آره ده ... هه ده ... زود زیاد میشه ... عدد بده! ... اینا فقط عدده ... اون فقط یه خط سیاه و آبیه ... این فقط یه حسه ... اون فقط یه حرفه ... این فقط یه آدمه ... اون فقط یه اشتباهه ... این فقط یه اتفاقه ... من فقط ... هیچی !!! 


صبح که داشتم می رفتم کارخونه فلشی رو گذاشتم توی ضبط که فقط برای جابجایی فولدر استفاده می شه. گفتم شاید توش چیزی باشه ... خیلی چیزا بود که من نمی دونستم! یکیش یه آهنگ بود از ابی ... "نگرانت می شم" ... بعد از مدت ها حس کردم یه آهنگ تونست روحم رو چالشته کنه! یککم باهاش پرواز کردم، باز شدم ... متنش رو چند بار گوش کردم ... جالب بود برام ... یه بار گوش بده، با نمکه ... حس نویسندش (میثم یوسفی) رو ستایش می کنم ... ذهن زیبایی داره!  ببین چی میگه!


هزار ساله که رفتی من هنوز پشت شیشم، موهاتو باد برده عطرش جا مونده پیشم

حال و روزم خوب و خوش نیست بی تو ناآرومم، به یادت که می افتم نگرانت می شم

نگرانت می شم ، نازکی رنجوری، توی ظاهر اما ، یاغی و مغـروری

چشمات می خندن توی قاب چوبی، نگرانت هستم ، روبراهـــی؟ خوبی؟

بگو این بار به دلش پابندی، توی  عکس تازه ات باز هم می خــــندی

اون که پیشش هستی عشق هم حالیشه؟ اگه باز عاشق شی ، نگرانــت می شه؟

هزار ساله که رفتی .......


قشنگ میگه! دوست داشتم ...

نمیدونم، شاید حسم به خاطر اینه که هربار "موج" این آهنگ رو می شنید گریه اش می گرفت! آروم اشک می ریخت ... شاید به یاد شمیم ... شاید به یاد عشقی دور ... شاید ... واقعا نمی دونم! ... به لحن خودش شاید اون فقط داشت گریه نمی کرد، درونش رو هم زیر و رو می کرد، بیرون می ریخت ... این فقط یه حدسه ... اون فقط یه قطره ی شوره ... این فقط یه مرد ه ... اون فقط ... هیچی!!!


سفر میخوام ... جایی دور تر از اندیشه ... دورتر از زخم های ذهن ...