سکوت

سکوت، سرشار از سخنان ناگفته است؛ از حرکات ناکرده، اعتراف به عشق‌های نهان و شگفتی‌های بر زبان نیامده.

سکوت

سکوت، سرشار از سخنان ناگفته است؛ از حرکات ناکرده، اعتراف به عشق‌های نهان و شگفتی‌های بر زبان نیامده.

کاش

 

کاش میشد لحظه ها را در ظرفی بلورین جمع کرد و هر وقت می خواستیم بیرونشان میکشیدیم و به نظاره مینشستیم.

کاش میشد خاطره ها را در کوزه ای محکم ریخت و بر دوش کشید و برای رفع عطش مهربانی جرعه ای از آن برکشید.  

کاش میشد دریچه ای باز کرد به لحظه های خوش خاطره و درونش جهید و زندگی را از آن شروع کرد.

کاش دستانی آبی داشتیم و میتوانستیم احساسات دیگران را در کفشان جمع کنیم و درون دریای بی کران سینه مان بریزیم.

کاش چشمانی احساس نگر داشتیم. کاش چشمانی راست نگر داشتیم. کاش چشمانی درون نگر داشتیم تا بر سرمان خیالاتی به جای واقعیت متبلور نشود و نقش بر پرده لطیف و نازک ذهن و بایگانی اشتباهاتمان نزند.

کاش میشد معنی لبخند و خوشی را پوزخند تعبیر نکرد و غنچه شادی را زیر بدبینی تباه نکرد .

کاش این توهمات دروغین اینقدر واقعی به نظرمان نمیرسید.

کاش میشد آرزوهایمان را  در گوش بادبادک گوییم و آن را تا بارگاه خدا بالا فرستیم و نخ امید را محکم در دست فشار دهیم.

کاش تفاوت عشق و عادت و تنفر را میفهمیدیم.

کاش میفهمیدیم ...

کاش ...

....

 

 

نظرات 1 + ارسال نظر
فاطیما چهارشنبه 29 دی‌ماه سال 1389 ساعت 10:58 ب.ظ http://autumal7fatima.blogsky.com

قطره های بارون مث آدمای کنجکاوی که می خوان از کار آدم سر در بیارن و هیچ کاری نمی تونن واسه آدم بکنن الا نمک پاشیدن روی زخم... روی شیشه جمع شده بودن و مرد واسه اولین بار بود که از بارون متنفر شد و دیگه بعد از اون کتابای درسی دروغ می گفتند که "آن مرد در باران آمد" ...
دیریست دیگر "مردی" را در باران نمی بینم... مگر آنها که از شدت مردانگی زمین خورده ی زمین گرم شده اند!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد