ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
ببین ...
ببین چگونه این زبان دروغ گویدت "برو"
ببین چگونه شب به هذیان، به داد میکشد تمام اعتراف های نهان خود ...
ببین که درد ناله تا کجای این زمان بد سگال را بسوخت
کمی نگاه تر کن کزین سروش ِ ساز بر زمین زده
دگر نوای سحر و دلربا به گوش عاشقان نمیرسد ...
شب است و پرده بر جهان زدند
بیا باز به آغوش عاشقت
که تا چشم یاوه گوی پگاه بسته است
کنار بغض پنجره، کنار ساز مست و خسته ات
ازین جهان پوچ
از خلط چرک این تعصبات
از بند خاردار این تحمق اصیل
گذر کنیم ...
در آغوشم بتاب و مست کن مرا
به بوی موی ریخته بر پاکی و صداقت چهره ات
مرا ببین چگونه مشت میکشم برین زمین گرم درد دار
که درد خود را به گلهای خارداری بنفش جلوه میکند ...
ببین دستهای تشنه ام چگونه در پی ات تمنای بوسه میکنند ...
ببین ...
ببین ...
--------------------
پ.ن: یعنی هر سال قراره از زمین گل خار بنفش بیرون بیاد؟ ... زیباست ...