سکوت

سکوت، سرشار از سخنان ناگفته است؛ از حرکات ناکرده، اعتراف به عشق‌های نهان و شگفتی‌های بر زبان نیامده.

سکوت

سکوت، سرشار از سخنان ناگفته است؛ از حرکات ناکرده، اعتراف به عشق‌های نهان و شگفتی‌های بر زبان نیامده.

وای ...

هذیان نمیگویم در این بیراهه بی پروا شدم

نیک بنگر که من دیوانه ای رسوا شدم

وانهادم هر چه بود و مست از رویای نیک

زاهد می خوار بی ادراک این دیوان شدم

ما به سامان از سرای عشق تا خانه شدیم

نادم از این صرف فعل جانم و جانان شدم

راه را جز عشق و بانگ خنده ها فرمان نبود

این چنین باز آمدم من بی دل و درمان شدم

نیست در این واپسین منظر به رویم جز سراب

شاه راه صدق و ایمان رفتم و بر گِل شدم

ناگریز یم و ز لب شور خرامان میزنیم

آسمان بردی مرا یکباره خاکستر شدم

خانه ی ویرانه ای بنمودی ام اما ببین

تاج و تختی دادمت، هم بستر باران شدم

یاد باد آن روز خرّم پی مرا در یاد باد

ای سبک پا دور تر رو، من به خاکِ دل شدم


بهراد 

2 آبان 1391 ... زیر باران !


پ.ن. آسمان همیشه همراه خوبی بوده ... نمیگذاره زیاد به خودم فشار بیارم ...