سکوت

سکوت، سرشار از سخنان ناگفته است؛ از حرکات ناکرده، اعتراف به عشق‌های نهان و شگفتی‌های بر زبان نیامده.

سکوت

سکوت، سرشار از سخنان ناگفته است؛ از حرکات ناکرده، اعتراف به عشق‌های نهان و شگفتی‌های بر زبان نیامده.

هذیان بدر آلود

چشمانم آنقدر خواب است، آنقدر خراب است که دلش میخواهد پلک هایش را بکشد روی خودش و آنقدر بخوابد که کسی رنگش را هم به یاد نیارد ... بیچاره ها آنقدر مات و مبهوت به گذر های گذران خیره ماندند که خشک شدند، ترک خوردند ... خسته ام ... خسته ام و هیچ " از جان نرم خویش گذشته " ای نیست که رامم کند ... این افسار گسیخته وحشی چنگ و دندان به خون بیگناهان آلوده را ... خنده ام میگیرد ... به راستی من همان گرگینه ی اساطیر بی نام ننگم که چون ماه شب چهارده به رویم ظاهر می شود ناگهان نهان برون میریزم و گرگی بد سگال میشوم و تمام خوبی ها، نازی ها، ملوسی ها را میدرم؟!! 


پ.ن: همیشه از صدای گرگ درآوردن بالای یک جای بلند کوهستانی لذت میبردم ... :)))) 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد