سکوت

سکوت، سرشار از سخنان ناگفته است؛ از حرکات ناکرده، اعتراف به عشق‌های نهان و شگفتی‌های بر زبان نیامده.

سکوت

سکوت، سرشار از سخنان ناگفته است؛ از حرکات ناکرده، اعتراف به عشق‌های نهان و شگفتی‌های بر زبان نیامده.

گرداب



چون  قایق  شکسته  ز توفانم

 ساحل  مرا  به خویش نمی خواند

 امواج  می خروشند

 امواج  سهمگین

  کدام  موج

  اینک مرا چو طعمه  به گرداب  می دهد ؟

  گرداب  می ربایدم   از اوج  موج ها

  در کام  خود گرفته  مرا  تاب  می دهد

  فریاد می کشم

  کدام دست

  برپای  این نهنگ  گران   بند می زند ؟

  ساحل مرا به وحشت  گرداب  دیده  است

 لبخند می زند ٬ لبخند می زند 


.................
تولدم مبارک  

آی عاقلا

دلم می خواد برم بیرون وایسم تا می تونم داد بزنم ، فریاد بکشم ، به تمام آدم ها دونه دونه بگم :‌ ” تو رو خدا دست از سر من بردار ، از جونم چی میخوای ؟ راحتم بذار ..... ولمممممم کککککککننننننننننننن ...... چرا بی خیال من نمیشی ؟ مگه من چیکارت کردم که روز و شب میای تو مخ من رو اعصابم رژه میری ؟ چرا از بقل هر کدومتون که رد می شم باید تمام افکار و بدبختیا و نگرانی هاتون رو بفهمم ؟ تو تاکسی ، تو اتوبوس ، تو بیمارستان ، تو تیمارستان .... تورو خدا فکر نکنین ، بگذارین منم یکم آرامش داشته باشم ...... مگه من آدم نیستم ؟ چرا باید این همه عذاب بکشم ؟ دیوونم کردیییییییییییییییین ......دیوونه هااااااااااااااااااا... “  


بعد با خودم میگم شاید فکر کنن منم مثل خودشون دیوونم اون وقت از تیمارستان میبرنم بیرون ... قاطی دیوونه ها و خل وچل ها .... من که چیزیم نیست .... پس هیچی نگم بهتره . نه ؟ 

(( یکی ازم پرسید: اگه دانشگاه قبول نمیشدی چی کار می کردی ؟ گفتم : میرفتم تیمارستان چون زیاد فرقی نداره ، تازه تو تیمارستان غذاش مجانیه ، آدم رو هم نمی زنن ٬ دیوونه هاش هم کمتره .))