ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
من عشق احمقانه آفتاب را به سخره گرفتم ٬
احساس طنین کوهسار را به بازیچه گرفتم ٬
از زخم صبح نو به اوج لذت رسیدم ٬
من گناه را روسپید کردم و
آیینه سعادتم را به خرده کاهی فروختم
من حتی روشنی آب و پاکی چشمه را آلودم
من معراج قاصدک را باور نکردم
من غنچه پاک را بوییدم
من سزاوار این مجازات هایم.
بر من آن گذشت که بر دیگران گذراندم
من اینک به درگاه سجود نزدیکم
من به سرچشمه الطاف خدا نزدیکم
مست باید شد ازین نای و صلا
من به سجاده و محراب و دعا نزدیکم
-----------------------------------------------
بهراد
دود و خاکستر بجا ماند از دل و من سوختم...
آری گاهی دود و خاکستر به جا می ماند و دیگر هیچ...ای داد ای داد از دلهایی که چه ساده به باد می روند و در یاد نمی مانند...
من سزاوار این مجازات هایم.
بر من آن گذشت که بر دیگران گذراندم...
اما بر من نگذشت آنچه روا داشتم بر دیگران بگذرد!!! بهراد عزیز