سکوت

سکوت، سرشار از سخنان ناگفته است؛ از حرکات ناکرده، اعتراف به عشق‌های نهان و شگفتی‌های بر زبان نیامده.

سکوت

سکوت، سرشار از سخنان ناگفته است؛ از حرکات ناکرده، اعتراف به عشق‌های نهان و شگفتی‌های بر زبان نیامده.

شب شنی

پاهاش رو روی صندلی آلاچیق چهارگوش دراز کرد. صدای تیرچه چوبی وقتی بهش تکیه داد مثل داد خفه شده ای بود که از دل کسی بیرون بیاد. باد از ساحل به سمتش حجوم میاورد و سردی نمناکش رو به صورتش میکوبید. توی هوای نیمه روشن دم طلوع، آبی دریا فیروزه ای تر می نمود. بوی دریا و شن و طلوع آرامشی رو القا می کرد که خستگی شب زنده داری هیچ مجالی برای خود نمایی نداشت. صدای باد، برگ نخل ها،‌ مرغ های دریایی،‌ سازدهنی ... خماری مست کننده ای درونش ایجاد میکرد. صدای تک تک آدمهایی که توی بازی صداقت برنده شده بودن توی ذهنش بود. جمله ها و حرف ها ذهنش رو متلاطم کرده بودن. صداقت سیالی بین همه جاری بود. آرامش و اعتمادی که دوستی و راحتی رو براشون هدیه می آورد. 


- امیر فکر میکنی چی میشه ؟ 

= نمیدونم ، خیلی جالب بود، فکر میکردم یه رابطه ی ...

- (با صدای خفه) نگرانم، می ترسم که ... 

= ( لبخند) آره، شب عجیب و خوبی بود... بهراد هنوز خیلی ....

- دراز بکش ، خیلی خوبه. آرامشش فوق العادست ...

= عجب باد خوبی میاد،‌ یه کولر دائمیه !! 

- کاش همیشه اینجا بودیم. زندگی اینجا رنگی تره ... فکر میکنی اون ...

= نمیدونم، شاید منظورش ... 

- چه آهنگی بزنم برات ؟ ...

= هرچی ... الان میری توی اتاق، برمیگرده میگه ....  :)))))

- :))) برمیگرده میگه ببینم آقای ..... منم بیاااااام :))))

= راستی، چی شد که ...

- ( خیره به بی انتهای آبی) هیچی، فقط برگشت گفت ... 

= ببین به نظر من نباید انقدر ...

- بی خیال امیر. اگه بخوای ... اون وقت ...


جمله رو نیمه کاره رها کرد. سردی سازدهنی روی لبش همیشه مکث کند کننده ای رو ایجاد میکرد. چشماش رو بست و خودش رو سپرد به صدای موج و باد و ترانه خوش آرامش. 


--------------


پ.ن : مربوط به سفر به کیش بود.