سکوت

سکوت، سرشار از سخنان ناگفته است؛ از حرکات ناکرده، اعتراف به عشق‌های نهان و شگفتی‌های بر زبان نیامده.

سکوت

سکوت، سرشار از سخنان ناگفته است؛ از حرکات ناکرده، اعتراف به عشق‌های نهان و شگفتی‌های بر زبان نیامده.

مرگ


هر انسانی واقعاً می میرد ولی هر انسانی واقعاً زندگی نمی کند! چه بسیار به ظاهر انسان هایی که حتی زندگی را نمی شناسند، از آن هیچ نمی دانند و هرگز به آن نمی اندیشند. زندگی تنها پیوستگی جریان هوا در ریه های خسته مان، یا اظهار وجود بی رمق قلب سنگی مان نیست. 

زندگی عبور بی خاطر و خاطره ای از کنار رهگذری بی نام و نشان نیست، انباشتن تمام لحظه های خفقان آور دلتنگی و تنهایی در گلوی بی طاقت زمان نیست، زندگی حتی دارا یا توانا بودن و ساختن و ویران کردن نیست!

شاید زیستن، لمس احساس از خود بی خود شدن به هنگام هجوم شوق باشد، همان گاه که ترنم خوش آوای هم آغوشی چشمان عاشقی، تمام زجه های دردآلود فاصله های خار دار را با خود به فراموشی میشوید ... 

شاید زندگی چشم ساییدن به انتظار طلوع معشوقی باشد،‌ شاید تلاطم پرهذیان تلاش مردی ترسان با چشم هایی از هراس بیرون زده برای نگه داشتن آخرین قطرات امید به زندگی با محبوبش باشد ... 

زندگی ... واژه ی دوریست ... که همه مان برای رسیدن به آن پا بر سر هر آنچه هست و نیست میگذاریم و نمیدانیم که آنچه آن دورترها خود می نمایاند سرابی بیش نیست !! زندگی همین است ... بنگر! زندگی هین جاست ... زندگی همین لحظه است، اگر بدانی اش، ببینی اش و در آن غوطه ور باشی ... زندگی لذت بخش است حتی اگر تو این را ندانی ...