سکوت

سکوت، سرشار از سخنان ناگفته است؛ از حرکات ناکرده، اعتراف به عشق‌های نهان و شگفتی‌های بر زبان نیامده.

سکوت

سکوت، سرشار از سخنان ناگفته است؛ از حرکات ناکرده، اعتراف به عشق‌های نهان و شگفتی‌های بر زبان نیامده.

سرگیجه هجدهم ...

... باز سردرد و گلودرد مزمن گرفتم! جلوی حرفام سد زدم،‌ اندازه 4 روز میتونم حرف بزنم ... 

نباید من رو به اونا نشون میدادی، اینجوری خیلی بهتر میشد ... دستهات رو شستی؟ بوی گل گرفته دستام ... نه،‌ اینجا خیلی زشته !! ... هدهد به پرنده ها گفت بیاین بریم سیمرغ رو ببینیم ... تو به اختیار خودت اومدی،‌تا کامل بشی،‌اینجا بهترین جا برای تجربست،‌ چون حس وجود داره و میشه خیلی چیزا رو حس کرد ... میای بریم خرس؟! ... خرگوشه خیلی جیغ زد،‌اعصابم رو به هم ریخت ... حالم بد شد ... دلم گرفته، نرو ... چرا نمیری؟ - میخوام پیش تو باشم،‌گناهه؟!! ... یعنی هنوز نرسیدی خونه؟! ... دلم میخواد بشینم یه کتاب دیگه بنویسم، وقتی تموم شد باز ببرمش یه جای دور و بسوزونمش ... من مشکلم نشون دادن تو به اونها نیست لعنتی!‌ ... یعنی فکر میکنی داره پشت سرمون میاد؟! ... من یه بار این کارو کردم،‌رفتم در خونه همسایمون! - من هم همین طور ... به نظرم داری آخرین حرفاتو میزنی،‌اهم و مهم میکنی که چیا مهم ترن اونا رو زودتر بگی ... اصلا پلیور منو دیدی؟!!! یه لباس خاص بود که بعد از 8-9 سال پوشیدمش ... این پسره قبلا هم اینجا کار میکرد،‌بچه بود اون موقع! موهاش هم بلند بود، خیلی عوض شده ... ببین، میگه سه خوابه نداره، همون 80 متری رو تقسیم بر 4 کن میشه همون دیگه ... "به تو خیره بودم که قبلا گفته بودی (( فقط تا ساعت 10 میشه بیرون موند اونجا، تا 3 صبح همه جا برنامست!! )) همه جا یه برنامه ای هست " ... دلم نمیخواد اندازه سنت بزرگ بشی!! دلم میخواد همین جور صاف و ساده بمونی ... آدما فقط بزرگ میشن ولی به بزرگی نمیرسن!!‌ مردها به مردانگی نمیرسن، زن ها به زنانگی نمیرسن! هیچ آغوشی دیگه مهر مادری نداره !!! ... هنوز بی حسه؟ ... پرده رو کشیدم، یکیش هم کافیه، فقط سایه ام می افته! گیر الکی نده دیگه !!! اه ه ه  ... ایشون قبلاً پل چوبی رو دیدن ... -کجایی؟ = همینجا - نه،‌یه جای دیگه بودی،‌پیش من باش ... لطفاً ... گفت ولی من عوض میشم، نمیدونم چی میشم ... گفتم صبحت بخیر، جات گرم بود دیشب؟!‌ ... نباید از من آتو دستش می افتاد ... اگه امشب چیزی نگه، دیگه چیزی نمیگه! دفن میکنه پیش خودش ... هیچ وقت از دست من راحت نمیشی!‌ وقتی بمیرم هم روحم کنارته :) ... آره،‌مثل اینایی حرف میزنی که نزدیک به مرگشونه!‌ مهربون،‌با حوصله، آروم!‌ ... 

آره،‌خوب فهمیدی نزدیک مرگمه ... من هم با تو پرواز میکنم، ولی نه به سوی شروعی هیجان انگیز،‌ به طرف یه هبوط سیاه ... من هیچ وقت پرواز نکردم! همیشه سقوط آزاد بوده ...


پ.ن:‌ یک نظر برام نوشته شد که پاکش کردم چون خیلی بی ربط بود! نمیدونم چرا ذهن آدمها همیشه به سمت منفی بیشتر تمایل داره!‌ این جمله ها تکه هایی از گفتگوهای من با دوستانم بود به علاوه ی دیالوگ فیلمهای جشنواره که به نظرم جالب اومده بود! رابطه ای با شخص خاصی وجود نداشت! همین ...