سکوت

سکوت، سرشار از سخنان ناگفته است؛ از حرکات ناکرده، اعتراف به عشق‌های نهان و شگفتی‌های بر زبان نیامده.

سکوت

سکوت، سرشار از سخنان ناگفته است؛ از حرکات ناکرده، اعتراف به عشق‌های نهان و شگفتی‌های بر زبان نیامده.

یلدا

ببین ... من شب ها رو دوست ندارم! یعنی کلا از شب زیاد خوشم نمیاد ... چون هیچ وقت خونه رو دوست نداشتم ... هیچ وقت چیزی یا کسی نبوده که منتظر من باشه که به خاطرش برم خونه ... بخوام گرماش رو حس کنم ... شب کلا برام دلگیره ... چه برسه به اینکه بلند هم باشه ... دیگه بلند ترین هم باشه که هیچی !!! یلدا جان من شرمندم، ولی کلا من از شب دل خوشی ندارم که بخوام دوستت داشته باشم! ببخشید ... خب میتونیم یه کاری کنیم امشب ... اصلا بیا پیشم بشین با هم شاید بتونیم سنگامون رو وا بکنیم ... بالاخره تو گنده ترینشونی دیگه،  همشون حرفت رو گوش میکنن ... ها؟ ببینیم دردشون چیه... مرگشون چیه ... میگم بیا اینجا بشین! ... اهل چایی هستی؟ ... نیستی؟ ... ها؟!!

خونه که سرد باشه آدم لرزش میگیره. روز تا جایی که خفه نشم کار میریزم سر خودم که ذهنم نتونه کار کنه ... ولی شب که میشه ... آآآی شب که میشه خودت میمونی و خودت و یه ذهن عوضی بی رحم. والا ما اون موقع که سقفمون به اسم خودمون بود هم شب که میشد داغ عالم رو میکوبیدن روی دلمون ... حالا که مهمون الطاف بزرگانیم که جای خود ... آخه شب مال مجنونه که با لیلی هم نفس بشه، نه مال مغمومی که هم آغوش زانوهاش بشه  ... رفیقات شاهدن، همون موقع هم بالشت تا صبح بغل میکردم، حکایت امروز و دیروز و قبل و بعد ماجرا نیست!!! جون تو ... 

میگم یلدا تو که شاعرانه ترین و مهربون ترین شبی باهات انقدر راحتما! از بقیه بپرس ... 

آخه شب آدم خیلی تنها میشه ... بین دوست، آشنا، خانواده، همه ... بین این همه آدم تنها باشی خیلی درد داره ... خیلی ... 

تو هم یکی مثل بقیه ! همتون مثل همین ... کوتاه بلند، سرد و گرم، سفید و سیاه، مو قرمز و مو مشکی، یلدا یا هر چی دیگه ... شب شبه ... 

این بار رو یککم سعی کن بیشتر باهام راه بیای ... آخه آخرین باریه که ... خودت میدونی ... آره ...