سکوت

سکوت، سرشار از سخنان ناگفته است؛ از حرکات ناکرده، اعتراف به عشق‌های نهان و شگفتی‌های بر زبان نیامده.

سکوت

سکوت، سرشار از سخنان ناگفته است؛ از حرکات ناکرده، اعتراف به عشق‌های نهان و شگفتی‌های بر زبان نیامده.

سوز

دیگر نه تو می مانی و نه من ... نه خنده های من که به بلندای گیسوانت بود و نه برق چشمان مست تو که به اندازه ی آینده ام روشن بود ...  تو مرا دفن خواهی کرد ... در پس هر باران در پس هر باد ... در پس هر یاد ... در همان بلندای نام و نفس و قسم ... و بر رویم گلهای خار دار بنفش خواهی پاشید ... با همان دستان ستمگرت که عشق انگشتانم هم نتوانست معنی هر بوسه ام را بر آنها بنمایاند ... همان گونه ستمگر و بی احساس، ورق پاره های آبی رنگ مرا که باردار تمام وجود و عشقم بودند بر باد خواهی داد ... بر باد داده ای ... خود را که نه ... مرا به مرگ و نیستی سپرده ای ... شاید نخواهم که بدانم ... زمانی که در آغوشش چشم بر هم خواهی نهاد تصویر کدام در منظر ذهنت به رقص در خواهد آمد؟ ... هق هق قهقهه ام مجال هذیان نمیدهد ... چه بی پروا اندیشه به زندگی دیگران می برم ... پست میگویم ... آخر این چه غوغایی ایست که بر تار و پودم میبافی؟‌ ... تو را به باد سپردم که بر بادم دادی ... به باران نتوان شست این ستمگری ات را ... دیگر هیچ کس را پیدا نخواهی کرد که گرمای نگاهی یا حرم انگشتانی یا حتی واژه ای بر پاره ای آبی یا حتی سیاهه ای از من در ذهن داشته باشد ... چه  را به چه تعمیم میدهی؟ ... با همگان و بی همگان شدم ... بازیچه ای خود خواسته با بمبی ساعتی در نهان ... انتقام سختی بر راه بازماندگانت گذاشته ای ... و من ... تنها ... همانند مترسکی هراسناک ... باد در وجودم زوزه میکشد و به خنده ای مرگ دار می ماند که تشنه ی به آتش کشیدن هر چیزی است که در ذهنم آینده ام بود ... و ... حالا ... در دست یا بر روی دیگری است ... تو ... دیگر برایت تویی وجود ندارد ... حتی شاید در فکرت هم دیگر نباشد که ... روزی نفس من بود گرم بود ... روزی هم قدم کوچه های تنگ و برفی کسی بودی که ... عاشق ترین بود ... به جرم ناکرده تفاله ای برجای گذاشتی از او که ... بگذریم ... شادان و خرامان و آسوده ای ... خدایت را شکر ... خوش باش! گور را دنیا برای سنگینی بقایای آدم ها کنده است نه برای شادی هایشان ... زندگی ات را بکن!


پ.ن: اصلا نمیدانم چرا دارم مینویسم ... باور کن! کسی جز من اینجا را نمیخواند ... کاش اینجا را هم میشد به آتش کشید.

پ.ن.2 :‌ نتیجه گیری نکن ... من این همه نیستم! من فقط تنهاییم را سکوت میکنم ... جان تو!

پ.ن.3: هنوز هم نفهمیدی چه شد ... نفهمیدم ... کاش میفهمیدی!