سکوت

سکوت، سرشار از سخنان ناگفته است؛ از حرکات ناکرده، اعتراف به عشق‌های نهان و شگفتی‌های بر زبان نیامده.

سکوت

سکوت، سرشار از سخنان ناگفته است؛ از حرکات ناکرده، اعتراف به عشق‌های نهان و شگفتی‌های بر زبان نیامده.

انگشت بر لبانم میگذاشت که هیچ نگویم ... چشمانم هزار ناگفته را به سویش فریاد میزدند ... دستان گرمش صورتم را مهار کرده بود  ... پیشانی اش بر پیشانی ام سجده میکرد  ... نفس هامان در هم می تنید و تنها زمان بود که از میان ما میگذشت ... گفت " هم نفس...! " ... و تنها کوبش خرابه های قلب بود که آوار بر سر سکوت و رویاهایمان میریخت ... آسمان سیاه، انگاره های سرما زده سیاه، قلب هامان سیاه ... 


پ.ن: دو نفر که میدانند هیچ با هم ندارند و نخواهند داشت ... دلخوشی هایشان عذابی خواهد شد طاقت فرسا ...