سکوت

سکوت، سرشار از سخنان ناگفته است؛ از حرکات ناکرده، اعتراف به عشق‌های نهان و شگفتی‌های بر زبان نیامده.

سکوت

سکوت، سرشار از سخنان ناگفته است؛ از حرکات ناکرده، اعتراف به عشق‌های نهان و شگفتی‌های بر زبان نیامده.

ختم ...

صدای زوزه ی نفست که بی اختیار از ته آه آتش دارت بیرون میاد و با نوای باد به هم بپیچند تنها و تنها میتونه یه معنی داشته باشه ... تنهایی ... قبرستون ... مرگ ... 

یعنی جایی که بوی تعفنت زیر خربارها خاک دفن شده ... 

هیچ وقت یادم نمیاد توی هیچ قبرستونی بوی پوسیدگی به مشام برسه ... وقتی واقعا کسی رو توی عمق یک قبر میذارن و روش رو با خربارها خاک میپوشونند دیگه امکان نداره بوش بیرون بیاد ... مگر اینکه انقدر اون طرف نجس باشه که حتی خاک هم نتونه پاکش کنه ... یا اینکه چیز دیگه ای جای جسد خاک کرده باشند و جسد اصلی هنوز بیرون کنارت باشه، بهت نگاه کنه، بهت زده ی حضورت باشه، بخنده و بیاد به طرفت ... یه وقت میبینی پرتت کرد توی عمیق ترین قبر و شروع کرد روت خاک ریختن ... اون وقته که میبینی بوی تعفنی که اذیتت میکرد مال چیز دیگه ای نبود ... از خودت بلند شده بود ... خودتی که مردی نه کس دیگه ای ... خودتی که باید خاک بشی ... 

آدم گاهی انتظار نداره ... مخصوصا از بعضی آدم ها ... که توی مراسم خاک سپاریت شرکت کنن ... گیج میشی، نمیفهمی اومدند مطمان بشن مردی و رفتی زیر خاک یا اینکه از عشقشون اومدن برای آخرین بار تورو ببینند ... بعد میبینی کسایی که همیشه میخواستند آخرین بارهای با تو بودن رو تجربه کنند اومدند مطمان بشن مردی ... یه دستمال گرفتند زیر دماغشون که بوی تعفنت خفشون نکنه ... ولی باز هم اومدند که ببینند ... کسایی که ادعا میکردند حرفا و کارات زندگیشون رو تغییر داده ... براشون ارزش داری ... آدم چی میتونه بگه؟! 

تنها افسوس برای چیزی که زمانی برات مهم بوده ... وقت گذاشتی براش ... ارزش دادی بهش ... بزرگش کردی ... دوستی!!!! 


پ.ن. : گاهی در زندگی پذیرفتن اینکه مرده ای خیلی بهتر از اینه که وقتی بمیری انکار کنی که واقعا مرده ای! 

پ.ن.2: این مطلب ربطی به عشق نداشت ... ربطی به مخاطب عشق هم نداشت ... اصلا ربطی نداشت!!! 

پ.ن.3: برای عذاب روح جمیع از دست رفتگان یه دست مرتب، یه قهقهه بلند و یاد آوری تمام خاطرات بد و تنفر انگیز مرحوم  (اگر وجود داشته باشه) ... :)))