سکوت

سکوت، سرشار از سخنان ناگفته است؛ از حرکات ناکرده، اعتراف به عشق‌های نهان و شگفتی‌های بر زبان نیامده.

سکوت

سکوت، سرشار از سخنان ناگفته است؛ از حرکات ناکرده، اعتراف به عشق‌های نهان و شگفتی‌های بر زبان نیامده.

داغی

 تاحالا دقت کردی چقدر لاستیک ماشین میتونه داغ باشه ... کمر آدم رو بسوزونه ... دستات رو که روی جمجه ی در حال انفجارت داری فشار میدی سعی میکنی داغی لاستیک رو برای خودت بی رنگ کنی تا بتونی سرگیجه وحشی که بهت اجازه بلند شدن نمیده رو زمین بزنی و بلند بشی ... بوی سیگار دوستت که با ولع توی ریه هاش حبس میکنه و بیرون میده ... سنگینی نگاه نگرانی که نمیدونی نگران کدوم طرفه ... انتظار و عجله ای که میخواد به موقع به اتوبوس ساعت 1 بامداد برسه ... نور ماشین سرگردونی که دنبال جای پارک میگرده ... معده ی وقت نشناسی که با حالت تهوع میخواد یاد آوری کنه که تقریبا یک روزه چیزی نخوردی ... مغز بیچاره ای که داره خودش رو آماده میکنه که تا صبح برای سمینار چندش آور خودش رو آماده کنه ... همه بهت چشم دوختند که از این اوضاع فلاکت بار بیرون بیای و بلند بشی ... ولی تو ...


بهت میگم در رو باز کن ... ببین دقیقا بین شما دوتا داره چی میگذره؟ ... من که از اول گفتم ... نمیخواااااام ... همین جا میشینی از جات هم تکون نمیخوری ... بیا دربارش حرف بزنیم ... حالت تهوع دارم ... اگه  رفتی دیگه برنگرد ... حالت تهوع دارممم ... دیگه نمیخوام ببینمت ... حالت ت ه و ع دارم!! ... تو خیلی بیخود کردی اینجوری گفتی ... بهت گفتم حالت تهوع دارمممم ... اگه یه سر سوزن برات مهم بودم الان اینجوری اعصاب منو نمیریختی به هم ... هنوز حالت تهوع داری؟!! ... میشه نری؟ ... من منظورم این بود که ... هرچیزی که خواستی گفتی دیگه ... من فکر کردم ... فکر کردی که حالت تهوعت رو یه جا خالی کنی ... نه؟


آره گفته حالش خیلی بده ... میشه لطفا ببینی چشه ؟!! ... آخه من فردا ... یه لطف کن یه زنگ بزن ببین ... آخه شماها که میدونین من فردااا .... به خدا من نمیفهمم مگه مشکل شماها چیه ... میشه بذاری من فردا ... همین الان داشتم به این هم میگفتم آخه من نمیفهمم مگه چیزی شده آخه آقا ... نه هیچی نشده فقط من تا فردا ... ... ... ... 


بوق ... بوق ... بوق ... بوق ... بوق ... مشترک مورد نظر حالش از شما به هم خورد ... بووووووق ......... بوووووق .......... بووووووووق ............ مشترک مورد نظر قادر به داستان گویی نمیباشد لطفا بعدا پاچه بگیرید .... دیم دام دوم ... دیم دام دوم ... اعصاب مشترک مورد نظر داغون میباشد ...  لطفا مجددا التماس نفرمایید ... دیم دام دوم ... دیم دام دوم ...


بریم؟ ... بریم!! ... مگه تو فردا ... گور پدر فردا ... 


پ.ن: هنوز هم گیتارم منتظره بخونه : "من ... خالی از عاطفه و خشم ... خالی از خویشی و غربت ... گیج و مبهوت ... بین بودن و نبودن ... "