سکوت

سکوت، سرشار از سخنان ناگفته است؛ از حرکات ناکرده، اعتراف به عشق‌های نهان و شگفتی‌های بر زبان نیامده.

سکوت

سکوت، سرشار از سخنان ناگفته است؛ از حرکات ناکرده، اعتراف به عشق‌های نهان و شگفتی‌های بر زبان نیامده.

کلیشه بازی

امروز هوس کردم یه چیز فرا کلیشه ای بنویسم ... فوق العاده تکراری و بی نهایت مسخره و حال به هم زن! شبیه زندگی ... 

" یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی بی پایانه " 


ظرف چند ساعت ... توی هر دو صحنه یه حرکت تکرار میشه ... فقط فرقش میدونی چی بود؟ ... نمی دونی ... مگر نه الان شخص ثالث نبودی، مخاطب بودی !  عاغا برو سکانس بعدی ...


نمیخوام بدونم چی شد، بین اون همه آدم کی اومد، کی رفت، به سر هر کس چی اومد، یا هر چرندیات دیگه ای ... ولی دوست دارم بدونم سال دیگه این جماعت چجوری از تو یاد میکنه!! حیف که نیستم تا بدونم ... حیف که نیستی تا بهت بگم ... راستش برام دیگه مسئله این نیست !! همین حس جالبی که الان دارم برام خوبه ... یه جورایی تخلیه ام ... جدیده ... کار تموم شده ... دیگه سکانسی نیست !!! 


پ.ن: یه حرف کلیشه ای دیگه : عمو آلبرت همیشه میگفت دو چیز انتها نداره، حماقت انسان و پهنه ی کهکشان ها؛ البته در مورد کهکشان ها زیاد مطمئن نبود ... حق داشت