سکوت

سکوت، سرشار از سخنان ناگفته است؛ از حرکات ناکرده، اعتراف به عشق‌های نهان و شگفتی‌های بر زبان نیامده.

سکوت

سکوت، سرشار از سخنان ناگفته است؛ از حرکات ناکرده، اعتراف به عشق‌های نهان و شگفتی‌های بر زبان نیامده.

.

اینجا کسی است پنهان ... بند دلم گرفته ... بر آسمان نشسته ... 


در پس محملش سر بر کجا بگذارم؟ ... کجاوه های آسوده دیگر رقص دوری نمیکنند که در پس سراب بیابانی مدهوشت کنند .... اینجا هر چه زار بگریم دیگر ناقه ای در گل نمی نشیند ... دست به کدامین گرد رهش بیازم که بیتابی چشمانم را بیاساید ... 

فغان بر کدام نسیم آغشته به بوی زلفش کنم ... نگران کدام راه امید باشم که شاید به سویم باز آوردش ... کجاست؟ ... کجاست؟! ... 


باز آمدی مستم کنی ... زارم کنی ... بیمار و بی جانم کنی ... راهت کشی سویی روی ... بی خانه و خویشم کنی ... 

بازم تو را جانم کنم ... مر مرهم سوزم کنم ... بیتاب و مسکین آمدم ... مستانه معبودت کنم ... 


بیتابی ام بیتاب است ... تیر میکشد شوقم ... کجایی؟ انتظارت مرا کشت ...